مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد
مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد

شهر دوستدار کودک





شهر دوستدار کودک
 
  • مهندس سید علیرضا قهاری :

    در جلسه امروز ابتدا جناب یوسفی (نماینده موسسه پژوهشی کودکان دنیا) از فعالیتهایی که در سطح شهر تهران و احتمالا در آینده ، در شهرهای دیگر خواهند داشت برایمان صحبت خواهند کرد و سپس وارد کند و کاو و مسائل این نیمه پنهان جامعه خواهیم شد.

  • ناصر یوسفی :

    از موسسه پژوهشی کودکان دنیا به همراه تعدادی از همکاران امروز در کنار شما هستیم . این دومین جلسه نشست ما با جامعه معماران است . نشست قبلی ما 4 سال پیش در خانه هنرمندان با همکاری جامعه مهندسین معمار و مهندسین شهرساز در زمینه شهر دوستدار کودک برگزار شده شده بود و امروز نیز هم اندیشی دیگری را با این گروه داریم.
    موسسه پژوهشی کودکان دنیا را بطور خلاصه معرفی می کنم که دلیل مطرح کردن این ذهنیت با دیگر گروههای جامعه چیست و در زمینه شهر دوستدار کودک چه فکرهایی کرده و چه برنامه هایی را انجام داده ایم، موسسه پژوهشی کودکان دنیا سازمانی غیر دولتی و مستقل است که از سال 1373 در ایران فعالیت می کند و بطور خاص هدف آن فراهم کردن زندگی بهتر برای کودکان در سراسر کشور است. این موسسه تا امروز با همکاری بخش بزرگی از سازمانهای دولتی ، غیر دولتی و بین المللی موفق به انجام پروژه های بسیار بزرگی شده است. سازمانهایی مانند یونیسف، یونسکو، وزارت بهداشت، آموزش و پرورش و غیره.
    این مدل سازمانها نوعی ایده پردازیها را با گروههای مختلف در میان می گذارند و اینکه چگونه ممکن است ایده هایی را که در سطح ملی یا بین المللی به آنها رسیده ایم را گسترش دهیم و روی آنها کار کنیم. طرحهایی بوده است که بسیاری از آنها توانسته به سطحی از برنامه های کشوری نزدیک شود مانند کمک به گسترش مهد کودک در حاشیه شهرها ، کتابخانه های روستایی ، آموزش دختران و پسران مهاجر افغان در کشور ، بیمارستانهای دوستدار کودک و یا تغذیه شیر مادر و ماجراهای متنوعی که در این زمینه داشته و روی آنها کار می کنیم.
    از سال 1383 ما برنامه هایی را با کمک تعداد بزرگی از سازمانهای غیر دولتی که برای کودکان در سراسر کشور فعالیت می کنند داشتیم. این نشست در سال 1383 در زاهدان برگزار شد . تعهدی که هر کدام از ما سازمانها می توانیم در مورد بهبود وضعیت کودکان داشته باشیم را با یکدیگر مرور کردیم و آن نشست منجر به تدوین نظام نامه اخلاقی و اینکه هر گروه و هر سازمان مطابق میل کودک کار کنند ، گردید . و اینکه چه اینکار را انجام دهند و چه اینکار را انجام ندهد می تواند از این طریق به جریان دوستدار کودک پیوسته و کمکی برای بهتر شدن زندگی کودکان باشد .
    بعد از ماجرای نظام نامه اخلاقی و خیلی از جریانهایی که چه در سطح بین المللی و ملی به این شبکه دوستدار کودک پیوستند ، این اندیشه در موسسه شکل گرفت که خیلی از این پروژه ها و خیلی از این کارهایی که ما سازمانهای غیر دولتی در سطح منطقه ای و یا ملی انجام می دهیم پراکنده هستند و شاید زمان این رسیده است که بتوان در یک محله یا منطقه و در یک شهر متمرکز شود و بتواند با توجه به استانداردهایی که پیمان نامه حقوق کودک از بدو تولد شرایطی فراهم نماییم که کودکان بتوانند خوب و مهربان زندگی کرده و شرایطی مناسب تا بزرگسالی شان داشته باشند . ماجرای شهر دوستدار کودک فقط یک حوزه خالی نیست و تمام ابعاد زندگی کودکان را در بر می گیرد . از بهداشت ، تغذیه ، آموزش ، مسائل قضایی کودکان و حتی امکانات رفاهی و شهروندی که حق آنها است.
    در سال 1382 در نشستی که با جامعه مشاوران و مشاوران معماری و شهرسازی داشتیم ، نکته ای در آنجا عنوان شد و آن این بود که وقتی ما در شهری زندگی می کنیم احساسی که من به عنوان یک شهروند در آن قدم برمی دارم چیست و چقدر به من کمک می کند که احساس کنم شهروندی هستم که نادیده گرفته نشده ام و در حال زندگی در شهر هستم که به تمام نیازهای من پاسخ داده شده است . به عنوان یک شهروند چقدر احساس احترام می کنم . چقدر احساس می کنم که می توانم با افتخار راه بروم و چقدر به تک تک نیازهای من توجه شده است ؟ در آن نشست این نکته مطرح شد که شاید به دلایل مختلف سیستم های شهرسازی ما هم مانند بقیه ابعادی که متاسفانه ما برای کودکانمان طراحی و تنظیم کرده ایم فاقد یک تفکر مشارکتی ، انسان گرا و آزادانه است .
    ما در نظام آموزش و پرورش کشورمان مساله ای که داریم و بارها از طریق سازمان تخصصی حیطه آموزش کودکان مطرح می شود این است که کودکان ما یک فرآیند ازپیش تعیین شده ، رفتارگرا و مطمئنا از بالا به پایین است . یعنی اینکه هیچگاه در نظامهای آموزشی ما از بچه ها پرسیده نمی شود که شماها چه فکری می کنید . آیا این مطالبی که می خوانید مورد علاقه شما است؟ کشور ما یکی از معدود کشورهایی است که در سراسر دنیاست که در آن برای همه بچه ها یک کتاب درسی تدوین شده است و در این سیستم آموزشی ما فرقی نمی کند که بچه ها در روستای کنارک باشند یا در روستای اردبیل ، تمام آنها مجبورند یک کتاب را بخوانند و مایکی از معدود کشورهایی هستیم که متاسفانه هنوز به سیستمی وفاداریم که متعلق به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است ، اما این نوع نگاه و نظام از پیش تعیین شده و تعیین تکلیفی و غیر مشارکتی فقط مربوط به نظام آموزش و پرورش ما نیست ، در تمام کارها تجلی پیدا کرده و حتی سیستم پزشکی ما هم یک نظام از پیش تعیین شده و فاقد هر نوع نگاه به انسان است.
    شهرسازی ما نیز فاقد این نظام انسان گرا است و این ماجرا در تغذیه ما نیز صدق می کند ، و تمام ابعادی که ما متاسفانه در این جریان پیگیری می کنیم و به پیش می رویم مساله ای که ما بارها با بخش های مختلف با شهرداری ، شورای شهر یا جامعه مهندسین مشاور صحبت کردیم این بود که چرا ما هنوز در شهرهایی زندگی می کنیم که گروههای مختلف مردم در آن دیده نمی شود ، گروه های مختلف مردم یعنی چند نفر از سالمندان ، چند نفر از معلولین ، چند نفر از زنان و چند نفر از کودکان دیده شده اند و چه میزان ما گروههای کودکان را در سطح شهر می بینیم و خیلی وقتها این احساس را داریم که به هر حال شهر برای کودکان طراحی نشده است، نه فقط شهر تهران بلکه کل شهرها و نوع نگاهی که آنجاست.
    در سمیناری که سال 1384 برگزار شد معمارانی که در آن جلسه حضور داشتند به این مورد اشاره کردند که ما به هر حال تعیین کننده نیستیم، ما در نظام شهرسازی هم حتی نگاه های انسان گرایانه ما وارد نمی شوند و ما نمی توانیم مسائل انسانها را وارد برنامه شهرسازیمان نماییم. به هر حال می دانیم که مسائل و مشکلات کجاست، اما فکر می کنیم که شاید زمان آن رسیده باشد که به شیوه های مختلف این ذهنیت را در مراکز علمی، دانشگاهی و یا مراکز تحقیقاتی مانند این نشستها مطرح نماییم که اگر نتوانیم گروههای مختلف انسانها را در برنامه هایمان ببینیم حتما ما به یک نظام بسته و از پیش تعیین شده خواهیم شد، نظامهای بسته یا احتمالا تعیین تکلیفی برای هر کجا که می خواهد باشد فقط محدوده نظام سیاسی آن نیست و این می تواند در نظام پزشکی و آموزشی اش هم تجلی یابد و بعد بچه هایی که در همین شهر زندگی می کنند و در همین مدارس تحصیل می کنند، مهندسان، پزشکان، استادان دانشگاه و ... ما خواهند شد که نمی توانند گروههای مختلف را ببینند و برای آنها برنامه ریزی نمایند و حق آنها را مد نظر داشته باشند وقتی در پیمان نامه حقوق کودک این ماجرا مطرح می شود که کودکان شهروندان یک جامعه هستند و ما نمی توانیم آنها را حذف کنیم. و یا در حاشیه قرار دهیم، حداقل می توانیم این ذهنیت را به همه ما که در بخشی در حال کار و زندگی کنیم ایجاد کنیم که اگر کودکان را وارد جمع زندگیمان نکنیم متاسفانه ماجرای غم انگیزی که کشورهایی مانند ما قرنهاست در حال تجربه آن هستند ادامه پیدا می کند و نمی توانیم حق و حقوق انسانها را داشته باشیم.
    ماجرایی که 2 سال پیش در یک سمینار بین المللی مطرح شد که من دوست دارم اینجا آنرا مطرح کنم این بود که: کار کردن برای کودکان، کارکردن برای کل بشریت است اگر بتوانیم مثلا به عنوان یک وکیل، یک پزشک، معلم یا مهندس یا ... در هنر حوزه ای که هستم و هر شغلی که می توانم داشته باشم کودکان و گروههای مختلف کودکان را ببینیم یعنی می توانم این فرصت را داشته باشم که حتی پدر ومادر آن کودک را نیز در هر گرایشی که است و با هر امکاناتی که است و با هرتوانایی که داراست در برنامه مشاهده کرده و برای آن برنامه ریزی کنند و شاید زمان آن رسیده است که همه جریانهای فکری که ما در جامعه مان دارا هستیم بار دیگر بیشتر از آنکه شاید درگیر خیلی از مسائل جمعی گردم به حرمت انسان و گروههای انسان توجه می کنیم، روی آن برنامه ریزی کرده و پیش می رویم.
    در موسسه پژوهش کودکان دنیا و کل شبکه دوستدار کودک نمایندگان بسیاری فعالیت می کنند و شبکه بزرگی از این سازمان هستند تلاش آنها این است که یک دور دیگر نوع نگاه انسانی، روانی، انسانگر و حرمت انسان را دوباره مطرح کنیم و اینکه انسانی که در حال زندگی در این شهر است، به مطب می رود، خرید می کند، رای می دهد، زندگی می کند و به هرحال فقط مجموعه ای از یکسری پوست و استخوان و عصب نیست، بلکه مجموعی از عواطف، رنجهایی که می کشد، دردها و شادیهایی که دارد و می تواند به نسلهای بعدی منتقل کند، می تواند کمک کند به اینکه ما احساس کنیم می تواند دنیای ما بهتر شود و فرآیند بهتری را برای یک جامعه به وجود آورد به هر حال سازمانهایی که برای کودکان کار می کنیم و مجموعه شبکه دوستدار کودک خیلی آگاهانه روی موضوعها کار می کنیم و برنامه ریزی می کنیم و همراه گروههای مختلف جامعه می شویم که هر جا که هستیم منافع کودکان را دیده و برای منافع آن قدم برداریم.
    و امیدواریم که بتوانیم شهری بسازیم که هر جا که هستیم احساس کنیم که با تمام تواناییها و ناتوانیهایمان دیده شده ایم. و مد نظر برنامه ریزان جامعه قرار گرفته ام و آن وقتی است که می توانم در هر جا که هستم احساس بهتری کنم. با امید به این احساس بهتر به سراغ شما آمده ایم و از شما طلب می کنیم که چگونه می توانیم شهرهایی را طراحی کنیم که وقتی کودکمان در آن راه می روند احساس کند که دیگران آن را نادیده نگرفته اند و به نیازهای او توجه کرده اند، درد او را می فهمند و شک ندارم کودکی که در این فضا بزرگ شود حتما روزگار بهتری از ما خواهد داشت و می تواند برای تمام مردم زمانش آینده بهتری بیافریند و من فکر می کنم حق همه ما، بچه ها و آیندگان است که در جامعه ای زندگی کنند که احساس کنند مورد توجه قرار می گیرند و برای دیده شدنشان احساس خوبی خواهند داشت.

  • مهندس بهروز مرباغی:

    من حدود 3 سال پیش با فعالیت این تشکیلات آشنا شدم و همراه مهندس ارفعی یک دوره هم نشینی داشتیم و آن را در نشریه ای چاپ کردیم، متوجه شدیم که بازتاب بسیار عجیبی داشت. عنوان آن دوره هم نشینی که در دو صفحه نشریه چاپ شد "شهر دوستدار کودک" یا "شهری که کودکان دوست می دارند" بود. پیگیر این گزارش در سایت های مختلف شدم و متوجه شدم این گزارش از سایت نمایندگان مجلس گرفته تا گروهها یا مجامع علمی همه جا پخش شد و این برای من خیلی مهم بود که مساله از اهمیت خاصی برخوردار است و سعی کردم که آنرا ادامه دهم. در ادامه کنکاشهایی که داشتم سوالم همیشه پابرچا بوده و هنوز دوستدار کودک یا شهری که کودکان دوست می دارند، من به دنبال این هستم که چگونه می توانیم به این موضوع برسیم ولی در هرحال در تداوم کنکاشهای خودم با برخی از بچه ها آشنا شدم، مانند نوجوانان 13 آبان تهران و سال گذشته همراه با برخی از دوستان وارد کتابخانه محله رفتیم و شروع کردیم با بچه ها به معماری کارکردن، اما در واقع ما نمی توانستیم کار معماری انجام دهیم زیرا معماری بحث پیچیده ای است و نمی توان به این آسانی آنرا آموزش داد اما می خواستیم بدانیم که بچه ها راجع به معماری چه فکر می کنند و در افکار آنها متوجه فانتزی های زیبایی شدم. مانند اینکه شهر باید مانند یک کیک عروسی باشد! متوجه شدم فانتزی های جالبی است و به نظر من از نشاط و شادابی معماری ما کاسته شده، به همین خاطر پیشنهاد نشستی با حضور خود دوستانمان را مطرح کردم که بتوانند عقادیشان را بیان کنند و نظر اساتید ما را نیز بشنوند.

  • سمیرا عبدی (نوجوان حاضر در نشست):

    من یکی از اعضای این گروه و طرح جاده ها و خیابان های امن برای کودکان هستم که آن طرح نیز از طرف همین شهر دوستدار کودک بود. به نمایندگی از بچه های گروه برای مطرح کردن خواسته های بچه ها در مورد شهری که دوست دارند و ایمنی آن شهر، آمده ام.
    یکی اینکه بچه ها این نظر را داشتند که چرا رنگ خیابان ها و خط کشی باید فقط طوسی ، مشکی یا سفید باشد؟ چرا از رنگهای دیگر استفاده نمی کنیم؟ خیلی از بچه ها نظرشان این بود که رنگ آنها یا آبی که رنگ آرام بخشی است باشد و یا اینکه زرد باشد که باعث شادابی آنها بشود. و در مورد خانه های شهری که دوست می داشتند، یکسری از بچه ها خانه های ویلایی را ترجیح می دادند زیرا می توانند فضای سبز بیشتری داشته باشند و اگر قرار باشد که خانه ها به صورت ساختمان و یا چند طبقه باشد، چرا باید به شکل مستطیل یا مربع باشد، در حالیکه می توانند شکلهای مختلف مانند اشکال مثلثی، شبیه میوه ها، شکلات و یا کیک باشد.
    و اما استفاده از پل های هوایی برای همه ما بسیار سخت است. زیرا هم پله های زیادی دارد و هم بسیاری از افراد از بلندی و ارتفاع می ترسند برای اینکه این انگیزه را ایجاد کنیم که بچه ها و خانواده ها بتوانند از پل هوایی استفاده کنند. نظر بچه ها این بود که طرح پلهای هوایی و رنگهای روی آن از یکنواختی خارج شود معتقد بودند بهتر است پل های هوایی با نقاشی کودکان و رنگهای مورد علاقه شان ایجاد شود و یا اینکه زمانیکه با ماشین از روی پل های هوایی رد می شوند، مضطرب می شوند و ترجیح می دهند به جای اینکه بتوانند پایین را نگاه کنند، نگاهشان به عکسها و تصاویر زیبا یا نقاشی خود بچه ها بیفتد که از دیدن آنها احساس لذت کنیم. یا اینکه انگیزه ای برای افراد می شوند که هر پله ای را که می خواهند بالا می روند آنقدر تصاویر مهیج باشد که دوست داشته باشند هرچه زودتر به پله بعدی برسند و ببینند تصایر بعدی چیست.
    یکی دیگر از مباحث ما در ارتباط با مدارس بود، چرا باید مدارس را دیوارهای بلند و دلگیر محصور کنند که وقتی دانش آموز داخل حیاط می رود از آن برداشت زندان داشته باشد؟ ما می توانیم آن دیوارها را کوتاهتر بسازیم یا به جای آنها از پرچین یا نرده های چوبی استفاده کنیم یا اینکه چرا حتما کلاسها مربعی شکل باشد؟ می توانیم روش چیدن صندلی ها را تغییر دهیم و یا از گل و گیاه استفاده کنیم. زیرا بسیار در روحیه موثر هستند.
    یکی دیگر از نظریات مطرح شده این بود که بهتر است بین ساختمانهایی که ساخته می شوند دیواری نباشد و مانند بسیاری از کشورها میان آنها فضای سبز و درخت و گل باشد و یا حتی اگر قرار است میان آنها دیوار باشد یک نقاشی از رویاهای بچه ها باشد، می توانیم با کشیدن آنها واقعا احساس لذت کنیم. ما می توانیم حتی از وسایل بازی جدیدتر در پارک ها استفاده کنیم که بچه ها مجبور نباشند از اسکیت و دوچرخه استفاده کنند که برای آنها خطر آفرین نیز است.

  • میثم قاسمی (نوجوان حاضر در نشست):

    وقتی خود من می خواهم از روی پل هوایی عبور کنم، این کار را به سختی انجام می دهم، زیرا طرح خاصی که بخواهد من را جذب کند وجود ندارد به عنوان مثال روی پل آهن زنگ زده و رنگ و رو رفته می بینیم. بهتر شدن طراحی پل هوایی هم شهر را زیباتر می سازد و هم به ایمنی کمک می کند و در مورد مدرسه ها هر چه فضای سبز مدارس بیشتر باشد مشوق و تاثیرگذار بسیار خوبی برای درس خواندن دانش آموزان است. چرا باید حیاط مدارس آسفالت باشد؟ چرا گل و گیاه و درخت داخل حیاط نباشد که ما از دیدن آنها لذت بریم؟ و اما در مورد پنجره های کلاسها که بسیار کوچک است، ما باید نحوه تفکر خود را تغییر دهیم و با تنوع مواجه شویم.

  • مهندس سید علیرضا قهاری:

    آیا در کشورهای دیگر هم به بچه ها توجه می شود؟ آیا وقتی در کشورهای پیشرفته قدم می زنیم این مسائل وجود دارد؟ ما خیلی از آنها عقب هستیم یا خیر؟

  • دکتر محمد منصور فلامکی:

    اگر تلاشهای ما در این زمینه در چهارچوب معینی قرار نگیرند و زمینه علمی خود را تعیین نکنند قاعدتا به جای معینی نمی رسد، حداقل در زمینه نظری که اشاره شد و همه ما می دانیم که یک کتاب را می نویسند و آن را به چندین نسل تعمیم می دهند. چگونه باید به جایی برسیم که به گونه ای دیگر به این امر نگاه کنیم؟ مساله تولید متریال اول را برای کودکانمان، نوجوان را کمی جدا کنیم.
    یکی از نگرانی های اصلی که همه ما داریم و نگرانی عمیقی است این است که ما از دانشهایی که تعریف شدند، استفاده نمی کنیم. من هرگز کودک را به عنوان سر فصل مقطعی از جامعه نمی بینم. این مقطع جامعه مدام با تاریخ خود حرکت می کند. کودک جای خود را به کودکان بعدی می دهد، آرام آرام فراموش می کند که خودش نیز زمانی کودک بوده است. او باید خود کودکان بعدی را به دنیا آورد. کودکان حلقه بسیار ظریفی هستند که زنجیره حیاط نسلها را به هم متصل می کنند و از هر لایه دیگر اجتماعی ظریف تر هستند، می توانیم به خیلی نکات دیگر بنگریم از جمله می توانیم به این قضیه نگاه کنیم که در فضای درونی ذهنی کودکان خیلی از پارامترها و عوامل وجود دارند و فضای فانتزی فوق العاده وجود دارد که یک انسان بالغ قادر به درک آنها نیست. حال یا توان فهم آن را ندارد یا کودکان به او اجازه این فهم را نمی دهند.
    الان ما در شهر خودمان به ویژه در این 8 یا 10 سال آخر، کودکانی را گذاریم که اینگونه به نظر آیند که میزان فهم آنها به خودشان مربوط است، بسیار قویتر و بسیار عمیق تر است. دانشهای معتبری در فضای دانشگاهی وجود دارند که به فهمیدن موقعیت کودک کمک می کنند. دانش بسیار مهمی به نام دموگرافی یا جمعیت شناسی داریم که مرتبط به بحث امروز است. جمعیت شناسی علمی بسیار جدی است. ما از آن می ترسیم، وارد آن نمی شویم که ببینیم شاخصهای انسانی لایه های متفاوت سنتی که درون کوچ هستند و یا برون کوچ هستند که آمده اند و اصلا با چه ضابطه هایی زندگی می کنند و ایده آل آنها چیست. اگر به شکل دیگری به این امر نگاه کنیم شاید بتوانیم حداقل به نتیجه علمی مساله دست یابیم. اینها دانشهایی هستند که بسیار سطحی به آنها نگاه کرده ایم. مردم شناسی علمی بسیار معتبر است.

  • مهندس منصوری:

    متاسفانه در شهر ایمنی و تفریحی برای کودکان نیست. تا جایی که من کشورهای دیگر را دیدم در اندازه هر بچه ای از 5 تا 12 ساله یکسری عکس و مبلمان شهری مخصوص به خودشان دارند. مثلا بچه ای با قد 100 سانتی متر وقتی در شهر عبور می کند اشکالی می بیند که برای او شهرش هستند. ولی در اینجا به جز سر و صدا و میله ها و موانع با چیز دیگری برخورد نمی کنند.
    شهر از دید یک بچه به معنای وحشت و نا امنی می کند. همانطور که شهر برای سالمندان، خانم های باردار، افراد ناتوان و کم توان به معنای خطر است. مکانهای کوچکی به نام پارک درست شده اند که حتی کنار آنها نیز ترافیک و تردد و وسایل نقلیه آن مکان را تبدیل به مکانی خطرناک کرده است.
    پیشنهاد من درست کردن یکسری پرسشنامه و توزیع آنها در مدارس است. به این ترتیب دانش آموزان آن ها را پر کرده و ما می توانیم یکسری آمار داشته باشیم و من از طرف انجمن خودمان پیشنهاد تاسیس شاخه کودکان و نوجوانان معمار را می دهم. یعنی برای جوانان، نوجوانان و کودکان با یکسری تعاریف تعدادی از بچه ها را جمع کرده و مسائل کوچکی به آنها یاد دهیم. ما می توانیم جلساتی مانند جلسه امروز تشکیل دهیم و از مسئولین شهری دعوت کنیم. ما می توانیم این مسائل کوچک را به راحتی به مسئولین شهرمان سفارش دهیم. یا می توانیم یک ماه کامل جلسات هفتگیمان را به این موضوع به عناوین مختلف اختصاص دهیم. مانند (شهر بی خطر یا چرا مبلمان شهری برای کودکان ما وجود ندارد و ...)

  • دکترمحمد مهدی محمودی:

    فضاهای شهری برای شهروند است. و از طرف دیگر بزرگترین بخش شهروندان را کودکان تشکیل می دهند بدین معنا که تمام اقشار زمانی این دوران را سپری می کنند. اما امروز می بینیم شهرهایی که داریم به خصوص شهرهایی که شهرساز ها در آن دخالت داشته اند کودک نادیده گرفته شده است. اشاره ای به بافت های فرسوده یا شهرهایی که هنوز دست ما شهرسازان به آنها نرسیده است شد و می بینیم که جایگاه کودکان در آن شهرها بیشتر است. در آن شهر ها در بافتهای قدیمی جای بزهکار، معتمد محل و جای کودک معلوم بوده است. بدین معنا که همه جای خود را داشته اند. ولی امروزه چنین چیزی نیست، همه چیز جابجا شده است. و در این جابجایی کودکان نادیده گرفته شده و جای آنها حذف شده است.
    به نظر من این امر جنبه فرهنگی دارد و این دلسوزی، تصمیم گیری و نصیحتها بسیار بی دلیل هستند و این مسائل از خانواده شروع می شوند. به عنوان مثال اگر امروز در جمع خود نگاه کنیم متوجه می شویم که با وجود این نوجوانان رنگهای مختلفی در لباسها مشاهده می کنیم اما اگر در جامعه نگاه کنیم تمام هم سن و سالان ما لباس تیره بر تن می کنند و تازه افرادی هستند که برای طرز پوشش کودکان نیز اظهار نظر می کنند.
    ما بعضی اوقات کت و شلوار بر تن کودک 6 ساله می بینیم که واقعا فاجعه است. از او می خواهیم کمتر بخندد و مانند بزرگتران رفتار و صحبت کند و از اینکه فرزندمان جهشی درسی بخواند خوشحال می شویم و اینها نکات منفی هستند زیرا دورن کودکی هیچگاه باز نمی گردد و به کودک می گوییم کودکی نکن و مانند برزگترها باش که این کاملا اشتباه است، در حالیکه کودک بسیار آزادانه و بسیار پاکتر می اندیشد و راحت تر تصمیم می گیرد. بنابراین ما نباید به جای آنها تصمیم بگیریم و آنها باید دوران خود را بگذرانند. اگر ما دانش و شناخت کافی نداریم بهتر است حداقل در این امر تصمیم گیری نکنیم.

  • مهندس خوبچهر کشاورزی:

    راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر.
    تمام این مسائل دست به دست هم داده است که ما شهرهایی داشته باشیم که هم برای کودکان و هم برای بزرگترها مناسب نباشند. در شهری که حتی پلهای عابر پیاده برای من هم ناامن است شما فقط توقع زیبایی آنها را دارید؟ اول بهتر است امنیت آنها را تامین کنیم، سپس به باقی مسائل نیز می پردازیم. یکی از دوستان مطرح کردند که قوانین در مورد کودکان از بالا به پایین است. واقعیت اغراق نیست اگر بگویم که هنوز 3 سالگی خود را به یاد دارم. پس کسی نیستم که کودکی خود را فراموش کرده باشم و بی منطق صحبت کنم. ولی در واقع اگر ما به دنبال حقیقت هستیم و می خواهیم با آنها شهرهایمان را بسازیم، من فکر می کنم واقعا به سختی نگاه داشتن یک مشت آب در دست است. اگر موفق به نگاه داشتن آن شدید می توانید با این واقعیتها شهری ایده آل بسازیم. پس اگر قانونی گذارده شود که طولانی مدت تر باشد می تواند به ما کمک کند.
    یکی دیگر از مسائل مهم این است که اصولا قانونسازی ما ایرانیان فقط در جهت نهی است. قانون از نظر من باید پیشرفته تر از فکر عامه مردم باشد که احساسی که نسبت به قانون پیدا می کنند احساس احترام باشد. شما وقتی احساس می کنید که نظری برتر از تفکر شماست و جایگاه خاص خود را داراست ،خواه ناخواه به آن احترام می گذارید. در حالیکه در ایران در حال حاضر قانون فقط برای نقض کردن است نه برای به اجرا در آوردن.
    و اما مساله دیگر نیز مساله تولد است. به تصور من خودشیفتگی طبیعت و خلقت موجب به وجود آمدن حس بقا می گرد، طبیعت خواستار ماندن و باقی ماندن است. بنابراین وقتی که خواستار ماندن است پدیده تولد و در نتیجه کودک را به وجود می آورد، طبیعتا ما اگر خیلی از مسائل را به طبیعت و غرایز واگذار کنیم به نظر من شاید بهترین کار را کرده ایم و دیگر احتیاجی به ساخت یکسری از قوانین اینچنینی نیست. در زمان قدیم بچه تا قبل از سن مدرسه رفتن به همراه مادر در خانه بود و با هیچ کدام از مزاحمتهای شهری مواجه نمی شد. اما امروزه به دلیل صنعتی شدن زندگی مادران و شاید کارکردن مادران که یکی از بهترین سیاستهای جلوگیری از تناسل بوده است ، شرایط طوری شده است که زن خانه نیز برای کار به محیط اجتماع وارد می شود. اما در زمانی که مادر و فرزند در خانه بودند مادر به راحتی از فرزند و فرزند به راحتی از مادر خود لذت می برد. و زندگی سیستم درست خود را طی می کرد. حتی با سیستم پدر سالاری که در گذشته مرسوم بود، به نظر من خود آنها مدیریت های بسیار خوبی بودند.

  • مهندس یزدان هوشور:

    وقتی ما کودک بودیم عزیزترین شخص ما مادرمان بود و از شهر چیزی توقع نداشتیم و از مدرسه نیز چیزی جز مهربانی معلمان توقع نداشتیم. تفریح ما شاید این بود که یک روز تعطیل به طبیعت برویم و در کنار پدر و مادر در طبیعت بازی کنیم و کسی به ما امر و نهی نکند. اما امروزه در آپارتمانها بچه های ما در محیطی زندگی می کنند که آزادی خود را ندارند. در آپارتمان باید مراعات همسایه ها و در محیط بیرون باید مراقب خطرات باشند. زیرا آنقدر در تمام شهرهای ما فجایع و مسائل آزار دهنده ای برای کودکان ما است که این را ما مجبوریم با تفکر امروز به دنبال تفکر قدیممان نرویم. بنابراین مسائل کودک امروز ما که در این جلسه مطرح شد با یک برنامه ریزی قابل حل است. ولی در شهرهایی که هنوز برای سالخوردگان، جوانان، نوجوانان ما نیز فکری نشده است و شهری برای آنها نساخته اند نباید توقع داشته باشیم که در حال حاضر خیلی از عوامل ما متوجه کودک باشد .با وجود اینکه کودک در این سن نیازها و آموزشهایی که نیاز دارد بسیار است باید قبول کنیم مشکلات شهری، روستایی، سیاسی و اقتصادی ما آنقدر زیاد است که بتوانیم در این حد جزئی این مسائل را حل کنیم. ولی در حیطه اجتماعی بزرگ، در حیطه معماری و شهرسازی به اعتقاد من در آینده دور آنقدر تکنولوژیها تغییر می کند که تفکرات امروزی ما در آن زمان کاربردی برایمان نداشته باشد.

  • دکتر داریوش زمانی:

    ما از نوجوانان و جوانان انتظار داریم که نوجوان ها و جوانهای شاداب این کشور باشد، چرا شما نباید تصورتان از شهر زیبا، پاک و سالم این باشد که شما احتیاجی به پل عابر نداشته باشید؟ شما می توانید خواستار مسائل بزرگتر باشید. شما در عصری قرار دارید که هری پاتر تماشا می کنید، باید توقعتان را بالاتر برید. 10 یا 11 سال پیش در یک پروژه خانه سازی در قشم بودم، باید 30 هکتار را خانه سازی می کردیم. معماری آنرا 3 بعدی ساختم به مدرسه آن رسیدم، مدرسه آنرا خیلی رنگی کار کرده بودم. نوشتم "هدیه به بچه های دنیا" آن سیاه سیاه های قشم، آن بچه های الجزیره یا اهل ساردینا، برزیلی، فلسطینی و آنهایی که کم شانس ترند و یا آن بچه هایی که شانس تولد در دنیای بهتر نصیبشان شده است، با آرزوی آن روز که دست در دست پدر بزرگ پیر شهر را قدم زنان طی کرده و به مدرسه روند، مدرسه ای تمام رنگی.
    دلم می خواست فرزندم را به دبستان دولتی بفرستم اما از اینکه هنوز بعد از گذشت 10 سال از جنگ چسب هایی که به شیشه ها چسبانده بوده اند را نکنده بودند، خجالت کشیدم و خیلی مسائل دیگر که شما جوانان باید متوجه آن شوید. مدرسه ای تمام رنگی، متشکل از میلیونها رنگ که فقط بچه ها تجسم آنرا دارید. قدم زنان در شهر بدون نگرانی عبور کنید. گاهی وقتها ما فراموش می کنیم کجا زندگی می کنیم، منظورم تهران و ایران نیست بلکه این دنیاست که بهشت نشده.
    چند مثال مطرح می کنم، من سالها در ایتالیا و سپس در الجزایر بودم. با دوستان ایتالیایی خود به کنار رودخانه بسیار زیبایی که شهردار ایتالیایی آنرا به زیبایی درست کرده بود رفتیم، فرزندان من روی برگهای خشک بازی می کردند و صدای خش خش برگها را درمی آوردند. یکی از دوستان ایتالیایی من با عصبانیت به من گفت: از بچه ها بخواه که اینکار را نکنند. به او گفتم چرا نباید این کار را انجام دهند آنها در حال بازی هستند و بسیار لذتبخش است. تکرار کرد که اینکار برای بچه ها خطرناک است زیرا اینجا پر از سوزن سرنگ است، زیرا انسانهای معتاد کنار رودخانه زیاد هستند پس آنجا هم زیاد امن نیست.
    جامعه می تواند خطرناک باشد. فقط شهرسازها و معماران نیستند که شهر را می سازند، جامعه است که شهر را به جلو حرکت می دهد. جوامعی مانند جوامع ما یکسری از مراحل را طی نکرده است. همزمان این که این جوامع با مسائل خوددرگیری داشته باشد، جوامع پیشرفته به جلو حرکت می کند. پس ما باید چه کنیم؟ به نظر من کاری که الان دارد انجام می شود باید انجام شود و این خلا را بایست با کارهای فرهنگی پر کرد، یکسری چیزهایی که جوامع دیگر در آن پیشرو هستند بایستی با همین روابط و فعالیتها انجام دهیم و نظرات گوناگون را نیز بشنویم. نطر من نیز این است که اگر می خواهیم با نوجوانان کنیم مسیری در اختیار آنها قرار دهیم که بتوانند زمان حل یا آینده را خودشان ببینند. برای آنها دیکته نکنیم.
    در کشورهایی که دیگر به طرز دیگری از بافتهای فرسوده استفاده شده است. بافتهای فرسوده در برخی کشورها تبدیل به مکانهایی شده اند که قشر هنرمند در آنجا زندگی می کنند و همین باعث شده است توریستها به آنجا بیایند و زندگی در آنجا جریان داشته باشد و بچه ها نیز شاد باشند. ما می توانیم کارهای کوچکتری هم انجام دهیم در اینجا وقتی حرف بافت فرسوده به میان می آید چیزی که بیان می کنیم خراب کردن آنهاست، یکی دیگر می گوید آنرا موزه کنید. ولی کسی نمی گوید آنجا را تبدیل به داروخانه، مهدکودک و ... کنیم.
    اگر بخش شهرسازی را در نظر بگیریم من فکر نمی کنم جایی برای بچه ها تعیین سرانه شده باشد. برای این گروه سنی به ابعادی فضای سبز نیاز است و یا این مقدار مدرسه برای بچه های یک گروه سنی خاص نیاز است، یعنی بچه ها جوانان و نوجوانان در دل این قوانین شهرسازی جامعه جای خود را یافته اند. و اما رنگ و بویی که ما باید به شهرمان بدهیم ارتباط به شهرسازی ندارد و کاری فرهنگی است که باید با اقدامی فرهنگی شهرمان را تغییر دهیم.

  • مهندس پرویز طلایی:

    به نظر من نیز آن پایه های اولیه علمی برای حفاظت از بستر ضرورت دراد و در ضمن من موافق این هستم گامهای عملی ای که برداشته می شود، می تواند به این امر تداوم دهد و به قول آقای دکتر ما باید سرانه بچه ها را ببینیم و بدانیم که بچه ها چه سهمی دارند. ما این سهم را برای بزرگترها هم تعریف نکرده ایم یعنی هجوم ماشین که امروز جایی برای انسانها باقی نگداشته است. پیاده رویی نیست که بتوان به راحتی از آن عبور کرد و موتور یا ماشینی در آنجا مزاحم نباشد و برای عبور باید مدام به خیابان اصلی بیاییم.
    از جلوی مهد کودکی عبور می کردم دیدم آسفالت 2 الی 3 متر پایین مانده است و والدین در آنجا ماشینها را دوبل پارک کرده که سریع به دنبال فرزندان خود بروند، نزدیک مهدکودک محلی برای گِل بازی در نظر گرفته اند که کسی رغبت نمی کند از آن استفاده کند، یعنی همه چیز تصنعی است. سرویسهای مدارس استاندارد نیست و برای آنها مکان راحتی نیست. خیلی کارها می توان پله به پله انجام داد. باید تک تک شروع کرد. ما گرایش به خلاصه سازی در کشورمان داریم. همانطور که گفته شد از طریق همان فاکتورهای عکس و جامعه شناسی باید وارد شود.

  • مهندس بهمن صدیق آرا:

    روی صحبت من با نوجوانان و جوانان این نشست است. من محله شما را می شناسم. قبلا به آن نهم آبان می گفتیم. من کارگاهی درست روبروی محله شما داشتم، بعد از آن محله نهم آبان تبدیل شد. در حدود سالهای 60 الگوی شهر سالم را از آنجا شروع کردند. اینها کودکان قبلی همان مجموعه هستند که نوجوانان این جلسه شده اند. یعنی این همان خروجی کار شما در خروجی است. و الان آنها هم اندیشی این جلسه با موضوع شهر دوستدار کودک شده اند، آنها با این دغدغه آمده اند تا از ما کمک بگیرند.
    جوانان حق دارند از آن راجع به آینده شان تمرین کنند. ما حق خط کشی در مسیر آنها را نداشته و باید مسیر را برای آنها هموار کند. آنها کاری فرهنگی می کنند. اشاره می کنم به توصیه مولا امیر المومنین در بحث تعلیم و تربیت، 2دوره برای تعلیم و تربیت ترسیم کردند. 1 دوره برای کودکی، می فرمایند دوران کودکی دوره عمارت و حکومت بچه است، چون بچه نیاز دارد شناخت پیدا کند به خصوص از دوران 2 تا 3 سالگی، دوست دارد همه چیز در اختیارش گذارده شود، بچه را نباید در این دوره نهی کرد باید مراقبت کرد که به خودش لطمه نزدند. دوره 6 تا 7 سالگی که تا 12 سالگی وارد بلوغ می شود به گفته مولا امیرالمومنین دوران اطاعت اوست، زیرا شخیصیت او در حال شکل گیری است. بسیاری از پدران و مادران بچه را رد می کنند و فکر می کنند که مدرسه باید به او کمک کند.
    14 میلیون یهودی به یک میلیارد و دویست میلیون مسلمن به دلیل آموزششان دارند حکومت می کنند و دلیل آن آموزش آنهاست. آموزششان قوی است. من آنرا تایید نمی کنم فقط می خواهم بگویم بچه در این دوران اطاعت آگاهیها را پیدا می کند و گروه سنی بعدی 13 تا 19 سال است که مولا امیرالمومنین آنرا دوره مشاورت بچه می نامند. او در این سنین نیاز به مشاور و پشتیبان دارد.

  • مهندس فریبرز جبارنیا:

    ما اول باید چیزی را برای همه داشته باشیم تا بتوانیم سهم بچه ها را درون آن پیدا کنیم. زمانی که صحبت از خط کشی زنگی در خیابانها شد به خود فکر کردم آیا اصلا راننده ای پشت آنها می ایستد که ما بخواهیم آنها را رنگی کنیم، اگر حتی آنها را پاک هم کنیم عملا فرقی نمی کند. به نظر من ما باید اول یک شهرسازی مناسب برای همه داشته باشیم تا بتوانیم در آنجا سهم بچه ها را جدا کنیم.

  • مهندس جلال میرلطیفی:

    ما گذشته های خود را نمی بینیم. ما ضرب المثل مادر بزرگ و خانه مادر بزرگ را که در قصه هایمان نیز هست را نیم بینیم. مقصر نیز ما هستیم که طراحی می کنیم چرا همه جمعیت کشور فقط در چند شهر مانند تهران، مشهد، اصفهان جمع شده اند؟ دانشجو در دانشکده یک طبقه را طراحی می کند و آن را 20 طبقه می کشند. اما مساله همسایگی را در نظر نمی گیرند. به یکی از محله های قزوین بچه ها را بردم، به آنها زندگی با حریم محله را نشان دادم. محله حریم داشت. بزرگ محله و آب انبار محله داشت. در آن محله مشکلی برای بچه ها پیش نمی آمد، ما معنای محله را نمی دانیم. چه چیزی باعث نابود شدن محله های ما شد. چرا مجبور شدیم بچه ها را در مهدکودک بگذاریم؟ چرا شهرهای ما به یکباره بزرگ شد، چرا ما برای بزرگ شدن شهرستانهایمان بودجه کافی نداریم؟

  • آقای یوسفی:

    امیدوار هستم شاید با کمک شما بتوانیم مسئولین شهری را به این موضوع حساس کنیم. کاری که ما در موسسه خیلی به آن توجه می کنیم این است که تا زمانیکه مشارکت مردم و گروههای مختلف را جلب نکنیم و این مشارکت هم به معنای صوری نیست. شنیدن آنها، دیدن نظرات آنها و گروههای مختلف نمی تواند به یک شهر مطلوب چه برای بزرگسال و چه برای کودک برسیم.



بازگشت به صفحه اخبار







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد